سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گرامی باد سالروز آزادیت

سلام پدر

امروزسالروز آزادیت از زندان ستم شاهی بود. روزی که از بندی رها شدی و در بندی دیگر دچار شدی. از زندان آزاد شدی به امید آنکه آنگونه که دوست داری انقلاب پیش رود.

ولی آیا اینگونه شد؟

دوست داشتی تا اسلام را جایگزین کفر کنی. ولی نگذاشتند. وقتی دیدند که اگر اسلام جایگزین کفر شود دیگر نمی توانند ما را چپاول کنند. باورهای غلط را وارد دین ما کردند. به اسم دین سوار بر ما شدند. این ها را گفتی ولی حیف که تو را کشتند.

آیا پشیمان نیستی ؟


پدر طالقانی

نمی دانم چرا رفتی

نمی دانم چرا , شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا , تا کی , برای چه , ولی رفتی ...

**********

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت انگار کسی فهمید

که من بی تو هزاران بار

در هر لحظه خواهم مرد

سلام پدر

نمی دانم امروز چه کنم, چه بگویم و به چه چیز بیاندیشم؟

امروز سالروز روزیست که تو را از دست دادیم. روزی که رفتی, به جایی که همه می رویم. ولی خیلی زود رفتی.

دستانم یاری آن را نمی دهد که برایت بنویسم. ولی خواهم نوشت. همانگونه که با این همه مانع راهت را ادامه دادی. من استقامت را از تو آموختم, مردانگی را در وجودت دیدم. اما هیچ وقت موفق نشدم بین خستگی و تو رابطه ای بیابم.

دوست ندارم تو را با الفاظ مقدس نمایانه ای که امروز همدیگر را با آنها می نامند صدایت کنم. زیرا این کلمات برای آنانی استفاده می شود که عقده خود بزرگ بینی دارند. اما تو چه ساده در خانه ات میزبان همه بودی.

کاش بودی و میدیدی که چه بر سرمان می آید. ای کاش هیچ وقت بر سکوی نماز جمعه نمی ایستادی. امروز نماز جمعه ای که تو در ان از آزادی دفاع کردی به جولانگاهی برای نابودی آزادی تبدیل شده است. به جایی برای نابودی میراث جمهوری اسلامی - قانون اساسی - خون شهدا و زحمات تمام مبارزانی که عمرشان را در این راه گذزاندند.

کاش بودی و میدیدی که نهضتت را, نهضت آزادی ملت ایران, نهضتی که به حق عامل اصلی هدایت جوانان بود و پایه های فکری و عقیدتی انقلاب را شکل داد. حالا به فعالیت بر ضد جمهوری اسلامی محکوم می شود! فقط مبهوت مانده ام که بخندم یا گریه کنم؟

کاش بودی و میدیدی که همراهانت (همان هایی که اولین های مبارزه انقلابی بودند) به بی دینی محکوم می شوند و رد صلاحیت می شوند. دخترت را بی دین می نامند! آیا همین ها نبودند که فریاد زدی روزی سوار بر ملت خواهند شد و چند روز بعد رفتی؟ حالا سوار شده اند. به اسم دین (چیزی که آنها را محکوم می کند) چه خونهایی که نمی ریزند.

افرادی که با قرار دادن رهبر در جلو فقط او را در ذهن مردم بدنام کرده اند. در صورتی که همه می دانیم دکتر شریعتی همواره از ایشان به عنوان روحانی روشنفکر نام می برد. کاش مردم می فهمیدند چه کسانی خونشان را می خورند. همان سلطانهای شکر. همانهایی که حالا خانوادگی بر مردم سوارند. همانهایی که در سالهای آغازین انقلاب طرد شدند. حالا چگونه وارث و مالک انقلاب شده اند.

چرا با وجود این همه نیازمند در کشور باید برخی نهادها اینگونه بودجه ملی را صرف رای آوردن کاندیدای خاصی کنند و موفق شوند؟ چرا ما باید هزینه های هنگفتی صرف کنند تا ثابت کنیم آمریکا در عراق اشتباه می کند؟ همه می دانیم که ظلم چیست و ظالم کیست. آیا همین مردم عراق نبودند که جوانان ما را کشتند و مردم ما را آواره کردند؟ لابد آن ارتش میلیونی عراق در آن هشت سال چیزی جز این اعرابی بود که امروز لقمه دهان کودک یتیم ایرانی را در دهانشان می گذارند؟

از این می ترسم که در آینده شیادانی پیدا شوند که از اسم تو نیز سو استفاده کنند! فعلا که باب شده با استفاده از حافظه تاریخی ضعیف ملت ایران خود را ... دوم بنامند. ولی مطمئن باش حتی اگر جانم را دهم نمی گذارم این اتفاق بیافتد.

دوست دارم تا مرا با خود ببری. زمانی افتخار می کردم که ایرانی هستم. ولی دیگر دوست ندارم حتی لحظه ای دیگر زنده باشم.

     

از این پس 19 تا 26 شهریور را (( هفته استقامت - مجاهدت و مردانگی )) می نامیم.


5 مرداد

سلام

هیچ یادتون هست 5 مرداد چه روزی بود ؟

کمی فکر کنید... - در این چند روز از بیش از 50 نفر از اطرافیانم این سوال را پرسیدم. فقط یک نفر یادش بود که 26 سال پیش پدر طالقانی من اولین نماز جمعه را برگزار کرد.

26 سال گذشت. 26 سال پیش مردی بر منبر نماز جمعه قرار گرفت که پدر همه مردم ایران بود. کسی که هیچ کس در تاریخ جایش را نمی گیرد.

آه و فقط آه - امروز چه کسانی بر منبر نماز جمعه قرار می گیرند...

اگر پدر طالقانی من اینجا بود و نماز جمعه های جنتی ها را می دید چه می کرد؟ او ندید و شهید شد و خوشا بحالش! چون اگر بود دیگر دوست نداشت نفس بکشد.

آه پدر کجایی؟


سرآغاز

با عرض سلام خدمت تمام بازدید کنندگان محترم وبلاگ

درد دل های من و پدر طالقانی مجموعه ای خواهد بود از درد دل های من و پدر طالقانی که سعی خواهم کرد در فواصل زمانی کوتاه بروزرسانی کنم.

من سعید قاسمی هستم. اگر می خواهید زندگی نامم رو بخونید به اینجا بروید..

یا حق